آتش بگیر تا بدانی چه می کشم / احساس سوختن به تماشا نمی شود
جای خالی ات را این خانه به کدامین گوشه اش بگذارد که گوشه های دیگرش بغض نکند.بهاری آمده که آبستن تمام بغضهای بی توستُ نیامدیم نه اینکه با تو نیستیم.
مهربانا تو را به تمام هستی و نیستی یمان شکر .ای جبران کننده و ای حمایت کننده آنگاه که غم و اندوه بر من مستولی می گردد کمکم کن تا تورا از یاد نبرم و دستان پرقدرتت را بر قلب یتیمم ببینم.
یا محول الحول و الاحوال سالی جدید را با جای خالی یکی از بزرگترین رحمتهای زندگی شروع میکنم فقط به دل خوشی این که شاید امسال را سال فرج باشد و بس.. و آمدم بنویسم شاید روزی برسد که دلم برای الآنم تنگ شود برای حال حضور.
گوشه خیمه هر کس را بالا می زنی آتشی نهفته است که گاهی با نسیمی شعله می کشد و گاهی به آب رحمانیتی خنک .هر چه باشد غمها در بالای تپه باقی نخواهند ماند و حتم دارم که تمام اینها نگاههای مهربانی اوست برای بالا بردن ما از این پله ها و انگار که راهی به غیر از درد و صبر نیست برای قرب تو که "دل دردمند را خدایش دست می گیرد".
بار سفر بستن را بارها تجربه کرده بودیم ..با هم می بستیم تا خرده ترین هارا و آماده می کردیم خودی یمان را و دل گرم بودیم که به پابوس کریمی می رویم که دیر یا زود به سراغمان خواهد آمد و طوق زائری را بر گردنمان می آویزدو می رفتیم تا نفس بهار را در جنتش دوباره تازه کنیم و اینبار علی عزیز! جلوتر رفتی تا ما را آماده تر کنی حالا مانند همیشه از آنجا بگو! از سفری که آغاز کرده ای از راهی که باید طی کنیم و تا به حال انگار که خیلی دور بود و حالا نزدیکترین مسیر به ما . از موقفاتش و دستان کریمی که آمد و من تورا به او سپردم...
و ای نازنین همراهم تو به ما گفتی که یادگارهایت کسی را دارند که از تو بر آنها دلسوزتر و مهربانتر و تواناتر است و حالا بهتر می فهمم که چقدر این محبوب می پروراند محبش را.دلمان به محبتهای الهی گرم است ولی این دل گرمی منافاتی با دلتنگی ندارد.
"عمری زیر سایه مردان بزرگی زیسته ایم که برحسب ظاهر تن به خاک داده اند اما همیشه این سایه ها و حضورها را حس کردهایم" و برای جلب رضایتشان تلاش و تمام زندگیمان را در خیمه هایشان گذرانده ایم و حالا از طرف دل یتیممان و تمام یادگارهایت :که ای بزرگ مرد ! سایه ات بالای سرمان حس شدنی است چرا که سایه مرد را مرگ نمی برد . از طرفت می بوسم دل زخم خرده دخترکی را که باید برایش ترجمه کنم قدمهای سایه اش را.سایه ات مستدام و جایگاهت عالی مرتبه ای خوبی خدا.
همراهمان باش و کمکمان کن.به امید دیدار.
دوباره عید فاطمی آمد و سومین سال که فقط تویی و من ...
تمام روزهای سخت که در این یکسال بر من گذشت به لذت یه همقدمیت در روزهای خوش بقچه کرده ام و گذاشته ام تا روزگاری تحویل ارباب کرم دهم تا خودش بگشاید...