مهربان علیم ! دل بارانییم امکان نوشتن برایت را خیلی کمرنگ میکند و گاهی آنها را پاک. قبلا نوشتن برای تو خیلی راحت تر بود چرا که هر موقع می آمدی و میدیدی ،حداقل جوابت یک شکلک بود و حالا، نگاشتن بر لوح کوچکم، حالا باید منتظر بمانم تا روحم به اندازه تو و عالم تو وسیع شود و بعد جوابهایت را بگیرم .
مولا جان چقدر سخت است انتظار و چقدر سختتر این سرمشق...
«این راه زیارت است، قدرش دریاب از شدت سرما، رخ از این راه متاب
شک نیست که با عینک ارباب نظر برفش پر قو باشد و خارش، سنجاب»
آن فرزانه ای که تاج نشان روحانیت را برتوگذاشت و اذان تولد دوباره ات را در گوشت زمزمه کرد حق را لبیک گفت و استاد آمد آنجا ! " وانا الیه الراجعون" فرصت برایت مهیا شد تا تو بواسطه او که شاگردیش از آرزوهایت بود و لیالی قدر را به پای منبرش بودی بالا بروی و عالم تر شوی هر اندازه که این دنیای فانی از تو و او کم گذاشت...
بهار اول آمد ما مانده ایم و سیاهی و تاریکی، یا انیس النفوس ! وقتی روشن کردی این ویرانه را تازه بهتر می فهمیم زمین دلمان هر روز کربلاست- صحنه پیکار حق و باطل -و انگار باید عجین شویم با کل یوم عاشورا ...
علی جان! این بیت را هر روز فاطمه ات می خواند : "کل یوم عاشورا کل ارض کربلا حسین اربابمه"
روز شهادت امام رئوف دخترمان بادیدن فیلم ضامن آهو حزنی بدلش نشست امان از آن حزن کربلایی که عالم را ویران کرد. بی دلیل چشمانش می بارید و گمشده ای را صدا می کرد اینبار به ظاهر تو نبودی دنبال آهویی می گشت که امام رضا او را ضمانت کرد. اما دلم به بغض بارانی فاطمه گواهی می داد آن آهو تو بودی....
ببار ای بارون ببار / بر دلم گریه کن خون ببار
بر شب تیره چون زلف یار /بهر لیلی چون مجنون ببار
آقاجون! فدای غمهای تو...
اللهم عجل لولیک الفرج