مسافر خوش قیافه ارباب

آیه قرآن
آخرین مطالب
  • ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۳:۰۶ بعد از پدر...
  • ۲۸ بهمن ۹۲ ، ۰۲:۴۲ نمدمالی
  • ۲۶ بهمن ۹۲ ، ۱۶:۲۵ سفره سفر(1)
  • ۲۱ بهمن ۹۲ ، ۱۵:۴۱ فاطمه آنهم از نوع معصوم
  • ۱۶ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۳۲ رحمت رحمانیه
  • ۱۵ بهمن ۹۲ ، ۰۹:۱۰ ریا
  • ۱۴ بهمن ۹۲ ، ۱۰:۳۱ تهذیب دولتی
  • ۱۲ بهمن ۹۲ ، ۱۴:۰۹ نیشتر
  • ۰۸ بهمن ۹۲ ، ۰۳:۳۶ شوق
  • پربیننده ترین مطالب
  • ۲۲ دی ۹۲ دعای پدرانه
  • ۲۸ بهمن ۹۲ بعد از پدر...
  • ۱۲ بهمن ۹۲ نیشتر
  • ۲۴ آذر ۹۲ سرایداری
  • ۰۱ بهمن ۹۲ مشام تیز
  • ۲۴ دی ۹۲ پلان
  • ۰۸ بهمن ۹۲ شوق



  • مسافر خوش قیافه ارباب

    خاطرات و یاداشتها برای علیرضای عزیز تا یادمان نرود که گرچه چشم ظاهرمان توانایی دیدنت رو نداره ولی ..

    هیهات، مصیبتی است تنها ماندن
    هنگام رحیل همرهان جا ماندن

    سخت است زمان هجرت هم قفسان
    مبهوت قفس شدن ز ره واماندن

    در چون و چرای حسرت هستی تا چند
    تاچند اسیر خودسری‌ها ماندن

    در حسرت پر کشیدن از دام وجود
    ماندیم و نبود در خور ما ماندن

    مشتاق رحیل و بال و پر سوخته‌ایم
    سخت است در این سرا خدایا ماندن

    "شهید محمد تورجی زاده"

    آخرین یادداشت های شما برای متن




    يكشنبه, ۱۰ آذر ۱۳۹۲، ۱۲:۵۵ ب.ظ

    ای دریا دلم . علی جان حکومت مهر تو هنوزم پابرجاست و با دعای شماست که هر زمان مثل همیشه کم می آوریم از این دهر راهی کرب بلای ایرانمان می شویم...

    وقتی قدمهایمان را شماره می کردیم که از باب الجوادت وارد شویم خادمهایتان گشتند مارا تا باور کنیم پییشت که آمدیم هیچ نداشتیم  و به اذن دخول که رسیدیم اجازه از بارانت گرفتیم و سرافکنده بودیم  از این که با این ژولیدگی راهمان دادی بالای سر /گوهرشاد تا سیرابمان کنی از مشک سقایتتان.و از رئفتتان بود که موقع خروج هیچ کس کاسه های پر ما را نمی گشت... 

    مهربان مولا ! آموختی به ما درک ناتوانیمان را . اموختی که اگر می خواهی سه جا سلامت جواب داشته باشد باید به این برسی که درد مندی و هر کس به اندازه دردش هست و هستی هر کس به اندازه درد اوست و ناتوان از حرکت و محتاج مطلق ...

    آری آقا جاحذف فرمت متنن!

    وقتی به بارگهت رسیدم و سنگینی یتیم داریت قدم را خم کرده بود راه  را برایمان هموار ساختی و فرستادی چرخهای حمل ناتوانی را !شب بود تاریکی دلم اجازه رسیدن به درکتان را نمی داد مثل در خواب مانده و بیدار م  کردی وقتی به سلام اولت رسیدم ...

    دگر در تمام سفر ذکرم این شده بود : ناتوانم و پناه به شما کریم آورده ام چرخهایت را از من مگیر!

    امروز امیر در میخانه توئی تو!                 فریاد رس ناله مستانه توئی تو!

    مرغ دل ما را که بکس رام نگردد!          آرام توئی دام توئی دانه توئی تو!

      این عوام بودن را دوست دارم که استخوانم برای رسیدن به تو خرد شود ...

    یادداشتهای شما برای متن  (۰)

    هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

    یادداشتهای شما برای متن

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">