گوشه ای از دلنوشته علیرضای عزیز -۱/۸۶
تنها چیزی که در نظر و تمام وجودم را پر کرده ،صدای موج آب اروند است.گویی که بامن صحبت میکند و ندایی دارد که دلم آنها را ترجمه می کند ،صدایی آشنا که در کنار دریای شمال و در جنوب کنار آبهای نیلگون خلیج به گوشم می خورد،همه و همه یک چیز میگویند با تمام وجودم گوش می دهم ، انس عجیبی با آب پیدا کردم . آب برای من معنی هایی دارد غیرقابل وصف ،هر لحظه موجی که می آید صدایم می کند گویی من گمشده آنهایم و من منتظر تا فرصتی پیش آید و ندای مادرم زهرا سلام الله علیها را لبیک گویم و دل به دریا بزنم ، آری اینگونه می شود که با عطش وارد آب میشوی ولی با آب سیراب نمی شوی . آنچه بر اوراق می آید تنها نمی از عطش دلم است که صفحه خشک کاغذ را لطافتی می بخشد ، ومن هنوز منتظرم...
الحمدلله کما هو اهله
خداوندا شاکرم از آنچه برمن مرحمت نمودی و با زبان قاصرم نعماتت را یک به یک سپاس گویم که هر آنچه برمن رواداشتی از لطف و کرمت بود و هرآنچه از من گرفتی حکمت
و اینجا خانه مجازی توست علی جان و اینان مهمانهایی که از روز رفتنت تا به حال به تو و خاطراتت در همسایگی خانه ارباب کریممان قلم میزدنند...